Crime Wave

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ب.ظ

Symbolic Murder-Episode 3


شاو حتی در سخت ترین و پیچیده ترین صحنه های قتل میتوانست سرنخه کوچکی پیدا کند ولی این یکی فرق داشت هیچ چیزی نبود..قتل های سریالی ادامه پیدا میکرد و فقط باعث گیج شدن پلیس و شاو میشد ...رویاها ادامه داشتند ولی باز از درمیان گذاشتن آن ها با هرکسی خود داری میکرد ...شاو خیلی مصمم بود که معمای قتل توسط خودش حل شود . او ساعت ها روز ها و هفته ها را صرف تحقیق و جستجو برای سرنخ میکرد ولی بیهوده بود...

بعد از مدت ها در نیمه شب شاو به چیزهایی پی برد...

این یک ویلا کنار ساحل بود و آقای واکر تنها در آنجا زندگی میکرد ..در اصلی توسط گارد امنیتی محافظت میشد...قاتل مانند پلیس ها لباس پوشیده بوده و در میزند...

نگهبان با صدایی خواب آلود فریاد میزند ..کی هستی این موقع شب؟

قاتل:پلیس...لطفا در را باز کنید..تماسی داشتیم که از خانه آقای واکر سرقت شده.. به همیت خاطر بازرس من را برای برسی و گزارش فرستاده ..نگهبان که پیش خودش فکر میکرده که پلیس پشت درب اصلی است در را برای قاتل باز میکند و اجازه ورود را به او میدهد و او وارد میشود در حالی که دست هایش پشتش پنهان بوده ...قاتل به نگهبان حمله ور میشود و با چاقویی که در دست راست داشته به قلب نگهبان فرو میکند و با دقت با دست چپ جلوی فریاد زدن نگهبان را میگیرد در حالی که یک جفت دستکش مشکی چرمی از به جا گذاشتن هر اثر انگشت جلوگیری میکند...

قاتل به سمت در اصلی میرود ..آنجا یک در شیشه ای بوده با یک قفل که فقط با رمز عبور باز میشده ..بدون وقت تلف کردن ترتیب شماره ها را پیدا کرده و در را باز میکند و در را پشت سرش میبندد ...اتاق نشیمن را چک میکند تا مطمعن شود کسی در آن نباشد و به سمت اتاق خواب اصلی قدم میزند و به آرامی در را با دست چپ باز میکند در حالی که چاقو در دست دارد به آرامی داخل میشود و آقای واکر را در حالی که در تخت خوابیده است میبیند آنجا یک میز بود کنار تخت که ساعتی مربعی شکل ساعت را نشان میدهد ساهت 4:25 صبح است...قاتل به تخت نزدیک میشود و مانند قتل های قبلی مقتول را با ضربه چاقو از پا در میاورد...

شاو بلافاصله از خواب بیدار میشود در حالی که صورتش خیس از عرق بود..ساعت را نگاه میکند...ساعت 3:50 بود و خانه آقای واکر تنها پانزده دقیقه تا خانه شاو فاصله داشت شاو پی برد اگه سریع عمل کند این فرصت طلایی را دارد که قاتل را دستگیر کند به سمت تلفن رفت تا سریع به بازرس زنگ بزند تا او را همراهی کنند..ولی صبر کن..چی باید به بازرس بگم؟ که خواب دیدم که چه اتفاقی میفتد؟ نه ...حتما فکر میکنند زده به سرم...بنابراین تصمیم میگیره خودش به تنهایی این کار را انجام بدهد...

 

 



نوشته شده توسط ِAmir Sinaki
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
Crime Wave
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۸
    Her
پیوندهای روزانه

Symbolic Murder-Episode 3

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ب.ظ


شاو حتی در سخت ترین و پیچیده ترین صحنه های قتل میتوانست سرنخه کوچکی پیدا کند ولی این یکی فرق داشت هیچ چیزی نبود..قتل های سریالی ادامه پیدا میکرد و فقط باعث گیج شدن پلیس و شاو میشد ...رویاها ادامه داشتند ولی باز از درمیان گذاشتن آن ها با هرکسی خود داری میکرد ...شاو خیلی مصمم بود که معمای قتل توسط خودش حل شود . او ساعت ها روز ها و هفته ها را صرف تحقیق و جستجو برای سرنخ میکرد ولی بیهوده بود...

بعد از مدت ها در نیمه شب شاو به چیزهایی پی برد...

این یک ویلا کنار ساحل بود و آقای واکر تنها در آنجا زندگی میکرد ..در اصلی توسط گارد امنیتی محافظت میشد...قاتل مانند پلیس ها لباس پوشیده بوده و در میزند...

نگهبان با صدایی خواب آلود فریاد میزند ..کی هستی این موقع شب؟

قاتل:پلیس...لطفا در را باز کنید..تماسی داشتیم که از خانه آقای واکر سرقت شده.. به همیت خاطر بازرس من را برای برسی و گزارش فرستاده ..نگهبان که پیش خودش فکر میکرده که پلیس پشت درب اصلی است در را برای قاتل باز میکند و اجازه ورود را به او میدهد و او وارد میشود در حالی که دست هایش پشتش پنهان بوده ...قاتل به نگهبان حمله ور میشود و با چاقویی که در دست راست داشته به قلب نگهبان فرو میکند و با دقت با دست چپ جلوی فریاد زدن نگهبان را میگیرد در حالی که یک جفت دستکش مشکی چرمی از به جا گذاشتن هر اثر انگشت جلوگیری میکند...

قاتل به سمت در اصلی میرود ..آنجا یک در شیشه ای بوده با یک قفل که فقط با رمز عبور باز میشده ..بدون وقت تلف کردن ترتیب شماره ها را پیدا کرده و در را باز میکند و در را پشت سرش میبندد ...اتاق نشیمن را چک میکند تا مطمعن شود کسی در آن نباشد و به سمت اتاق خواب اصلی قدم میزند و به آرامی در را با دست چپ باز میکند در حالی که چاقو در دست دارد به آرامی داخل میشود و آقای واکر را در حالی که در تخت خوابیده است میبیند آنجا یک میز بود کنار تخت که ساعتی مربعی شکل ساعت را نشان میدهد ساهت 4:25 صبح است...قاتل به تخت نزدیک میشود و مانند قتل های قبلی مقتول را با ضربه چاقو از پا در میاورد...

شاو بلافاصله از خواب بیدار میشود در حالی که صورتش خیس از عرق بود..ساعت را نگاه میکند...ساعت 3:50 بود و خانه آقای واکر تنها پانزده دقیقه تا خانه شاو فاصله داشت شاو پی برد اگه سریع عمل کند این فرصت طلایی را دارد که قاتل را دستگیر کند به سمت تلفن رفت تا سریع به بازرس زنگ بزند تا او را همراهی کنند..ولی صبر کن..چی باید به بازرس بگم؟ که خواب دیدم که چه اتفاقی میفتد؟ نه ...حتما فکر میکنند زده به سرم...بنابراین تصمیم میگیره خودش به تنهایی این کار را انجام بدهد...

 

 

۹۴/۱۲/۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰
ِAmir Sinaki

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی