Regina-Episode 1
رجینا هیجان زده بود نه تنها برای اینکه برای مدت طولانی با کسی رابطه نداشته .بلکه برای اینکه امکان داشت او قربانی بعدی باشد.این کار رو برای مدت طولانی انجام میداد.او زیبا بود و به همین دلیل بود که فریب دادنه احمقا برایش آسان بود.درسته رجینا قاتله سریالی بود.
نوربرت را در اسکایپ دیده بود.سن حدودا طرفای 22 سال و توی یک شرکت نرم افزاری کار میکرد.او هیچ وقت دنبال افراد معروف نمیرفت به خاطر اینکه باعث جلب توجه رسانه و پلیس میشد و به عنوان یک قاتل سریالی معتقد بود که هیچ وقت نباید سرنخی از خود به جا بگزارد.
نوربرت اصرار داشت که برای اولین بار باید به یک محل زیبا رفت چون معتقد بود قرار اول توی خاطر آدم میمونه ولی رجینا او را متقاعد کرد که به یک رستورانه محلی بروند و بهش گفت این فقط قراره اولمونه اگه رابطمون جواب نده چی؟...اگه همه چی توی چند ماه اول خوب پیشرفت بعدش کلی وقت داریم که به هر جایی که میخوایم بریم.
نوربرت توی محلی که با هم قرار گذاشته بودن به رجینا ملحق شد .به چشم نوربرت رجینا زیبا و جذاب بود و پیشه خودش فکر میکرد که دختری نجیب برای خودش دستو پا کرده...
رجینا هیچ وقت بیشتر از 2 هفته برای کشتن قربانی صبر نمیکرد ولی تاحالا 2 ماه از آشنای با نوربرت میگذشت و او قادر به تصمیم گیری برای مکان و زمانی که او را به قتل برساند نبود.
رجینا:نوربرت پسر خوب و نجیبیه و هیچ وقت اشتباهی نکرده...برای به اینجا رسیدن کلی تلاش کرده...چی به سر مادرش میاد اگه من بکشمش...
رجینا:درست نیست...من ازش خوشم میاد.این اشتباهه...من باید از اینجا برم...باید برم و پشت سرم را هم نگاه نکنم.اگه نتونم بکشمش باید برم.من نباید با کسی رابطه ی طولانی داشته باشم من یک قاتل سریالی هستم و او یک قدیسه.